۱۳۹۸ دی ۱۹, پنجشنبه

جان من است او


شکر

به حول و قوه الهی سالها فراق و انتظار به سر رسید و استاد نازنین به جمع یاران بازگشت.  خداوند را شاکریم و سپاسگزار.
غرض دمیدن به ساز وبلاگ قدیمی راه طاهر بود و ابراز ارادت به مجموعه سبز عرفان کیهانی.
امیدواریم امانت دار بمانیم و امین بمیریم با چشمانی که نور حقیقت گرفته و ایمانی سرشار و عشقی عظیم.

یارب چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار

چرا لازم هست همفازی کیهانی داشته باشیم؟

🔴چرا لازم هست همفازی کیهانی داشته باشیم؟

🔴یکی از  مشکلاتی که ما داریم ، یکی از دلایل بیماریها بحثِ تضاد هست...خودِ عدم همفازی کیهانی یک عامل بیماری هست...
🔴تضادها عواملی هستن که بدن مارو مسموم میکنن. مثلا فرض کنید که ما یه سوسک میبینیم دچار حالت مشمئز کننده ای میشیم. بدنمون مچاله میشه و همین الان  بعضیا دچار اسپاسم شدن و مغز سم ترشح میکنه . تشعشع منفی ازما ساتع میشه؛ همه وجود ما مسموم میشه ...پیامد منفی داره ؛ و ما ضرر و زیانشو حتما میدیم !!!

زندگی ما بنوعی بازیچه دست یه سوسکه ، دست یه موشه ...که هر کدوم از ما ممکنه روی یه چیزایی حساسیت داشته باشیم .
🔴بنابراین وقتی  که ما با هستی همفاز هستیم در واقع اثری رو  که دیدن یه سوسک روی ما داره ، یه همچین چیزی نخواهد بود....

🔴خلاصه بخشی از تضادِ ما در رابطه با همفازیِ با عالم هستی حل میشه.

💫🔴🔴و با حل شدن این بخش غیر از اون بحث دریافت آگاهی و اینا که توضیح دادیم ، در واقع نقش موثری در میزانِ سلامتی ما خواهد داشت.


🌀ترم  2 تصویری سری 2 جلسه 1

۱۳۹۲ مهر ۲۳, سه‌شنبه

پیام استاد به مناسبت عید قربان

به نام بی نام او
 
قابل توجه همراهان عرفان کیهانی (حلقه)

پیام استاد به مناسبت عید قربان
 
 
بسم الله الرحمن الرحیم

عید قربان، جشن بیعت کنندگان با خدا، وارستگان از بند شیطان، رهایی یافتگان از اسماعیل نفس و یابندگان مقام توحید و تسلیم ابراهیم که پا در جای پای آن نبی نهاده اند، بر همه جویندگان حقیقت و مشتاقان کمال مبارک باد.
 
                                            محمد علی طاهری
 
 

قربانی

همه چیز از احرام پوشیدن شروع شد ، و بی آنکه بدانم ، حرکت در چرخه " انسان تا خدا شدن " آغاز گشت ،
مکه در گودی قرار گرفته بود و کعبه در کف آن ،
باید بسویش می رفتم ... جان و دلی به سمت آب و گلی ،
و شروع به چرخش کردم ، حرکتی برخلاف دنیای وارونه کردن ، نمازی گرد خواندن و به سمت جانهای دیگر ، رکوع و سجده کردن و در مقام ابراهیم و شاید " آدم " ایستادن ،
و " سعی " شروع شد ،
سعی برایم یادآور دنیا بود ، هر روز از پی " روزی " هروله کردن و باز به نقطه اول و دستانم پر از سراب واقعیت گشتن ... و ... اسماعیل ،
درماجرای هاجر و اسماعیل ،مشابهت های زیادی دیدم مابین
" خود و خدا " .
هاجر سمبل انسان است ، کسی که مدام در پی " سعی " می باشد
و هجرت از جایی به جایی دیگر برای بدست آوردن ... چیزی ، آبی ،
آگاهیی ( آب = آگاهی ) .
و هر چه بیشتر مابین دو کوه صفا و مروه ( شاید مروت ) هروله می کند ،
کمتر می یابد که یافتن آگاهی به سعی و تلاش و کوشش نیست ،
به تسلیم شدن است .
و حرکتش نباید زوج باشد که فرد است و هفت بار می رود و می آید و در نهایت نا امید گشته از این همه رفت و آمد ... برمی گردد ... و آب را در جایی می بیند که اسماعیل نوزاد ، پای بر خاک نهاده است و
بی کوچکترین حرکتی ، آب ( آگاهی ) جاری گشته است ، و مگر نه آنکه از نشانه های دریافت آگاهی ، ساده شدن است ، ساده بودن است ؟
و عیسای ناصری فرموده بود که : ملکوت آسمانها را در نخواهید یافت، مگر آنکه همچون کودکان ساده شوید .
و اسماعیل سمبل ساده شدن انسان است ...
و چه اسم زیبایی ، که همه اسامی ، اسم خداست ...
که هر چیز نامی دارد و نام همه چیزها ، نام خداست ...
اسماعیل ... اسمائیل ... اسماء ئیل ،
ئیل پسوند خدا و خدائیست در زبان عبری .
آیا می توان گفت که اسمائیل همان اسماعیل است که مشوق انسان است برای " رشد " ؟ همان صفات خداوند ؟
وارد صحرای عرفه و شناخت که شدم ، آیات مبین معنایی دیگر گونه یافت و مشعر ، فصل شعور انسان بود و مشعرالحرام ، جایی بود که فراتر از شعور خود را یافتم ...
و آنگاه منی ...
حال در مواجهه با " منی " قرار گرفته ام ،
نمی دانم " منیت " من است و یا " ایمانم "
در تاریکی و ظلمت خویش باید بگردم و هفت سنگ ... هم اندازه ،
هم شکل بیابم برای فردا ، برای رمی و پرتاب کردن و دور کردن از
خویش ... و بیادم آمد که در ظلمت خویش سنگ های بسیار دارم که هر یک هم اندازه خویشند ،
نباید فریب شکل و شمایلشان را بخورم ، همه از جنس هم اند :
سخت و متعصب و سنگین و زمخت ...
همه از جنس شیطان اند ...
حسد و نفرت و حسرت و بغض و کینه و شقاوت و پستی و ...
می توانم باز هم بیابم ، اگر هفت سنگ برای روز اول کم بود ، باز هم برای روزهای بعد ، هست ...
می توانم همه را در خود پنهان کنم و مقام " منی " به " منیت " من بیفزاید . می توانم با اولین تابش نور و روشنی ، با شتاب به سمت کسی پرتابش کنم که هم جنس سنگهای ظلمانی درون من است ( به سمت شیطان ) و به " ایمان " رسم ...
و در این چرخه ، در دو جایگاه روبروی دیگران می ایستم :
یکی در طواف که بدور " هم خویشان خویش " می چرخم و آنگاه به سمتشان سجده می کنم و یکبار در وقت پرتاب سنگهای درون خویش،
به سمت " هم خویشان خویش "
می توانم به سمت دیگران ، محبتی را حواله کرده و " برات " آنرا دریافت کنم ، می توانم نفرتی را به سمت دیگران حواله کرده و خرابی خود را تجربه کنم ...
من توانستم بخوبی ابتدا و انتهای حرکتم را ببینم ...
در طواف شعار وحدت می دادم و به آرامی حرکت می کردم و حال ...
در رمی جمرات ، وحدت را به فراموشی سپرده و دیگران را زیر دست و پای خویش ، لگدمال می کنم و ...
من بارها خنده شیطان را دیده ام ... نسبت به کسانی که شعار وحدت می دهند و در آخر به کثرت مبتلا می گردند .
من بارها خنده شیطان را دیده ام ... که در چرخش طواف ، شوق و ذوق و اشک بر سیمایشان هویدا می شود و آمادگی خویش را برای پایانی از این دست ، اعلام می کنند و در پایان ... چنان مغلوب شیطان می شوند و هوس سنگ اندازی بر او می کنند که رفتارشان همچون خود او می شود و بر سیمایشان چیزی جز نفرت و کینه و بغض نمی بینی ...
من خنده شیطان را بارها دیده ام ...
چرا که ، نه در ابتدا خدایی بود و نه در انتها ، شیطانی ،
من بودم ، خودم بودم و کسانی همچو من و خودم ...
و هزازان هزاز سال است که افسوس می خورم بر آنچه که نه بر خدا و نه بر شیطان ، که بر خود ، روا داشته ام ...
و قربانی ...
گویی از ابتدا " قصدم " رسیدن به این نقطه بود .
نقطه قربانی ... قرب " آن " شدن و قرب " این " شدن ،
می توانم خدای گونه شوم ، خدای گونه ببینم و خدای گونه بشنوم ...
می توانم خدای در وحدت شوم و با " او " یکی شوم و در " او " پیدا شوم ... و یا نه ...
می توانم همچون خودی ، افسرده ، تنگ نظر ، از جنس ظلمت ، خودشیفته ،خودپرست ،خودخواه ،خودرای ... آنگونه که هستم ، شوم.
انتخاب آخر است ، امتحان آخر است ...
می توانم تظاهر به گفتن " بلی و یا لا " کنم ،
می توانم در باطن ، تسلیم شوم ... بی حرف ، بی کلام ، بی گفتگو ،
چرا که گفتگو ما بین " دوکس " است و آنجا مقام " بی کسی " ست .
مقام " او " ست ... پس خاموش باش .
در مقام " او " برای خویش مقامی تصور کردن ، بدور از انصاف است .
" جایی که از " او " پر است ، تو خالی باش ، تو ساده باش و جهان از خداوند ، " پر " است .
در مقام " قربانی " همه مقام هایم را ، صفاتم را ، هر چند معتبر ، هر چند مقدس ... باید که " قرب آن " کنم .
کسی که دچار " او " می شود ، چاره ای بجز اینش نیست ...
و اسماعیل ، سمبل " قرب آن " شدن انسان است .
( عید قربان بر همه کسانی که " قرب آن " می طلبند ، مبارک باد . )
زنده باشید
فریدون رزم آور

نكاتي در باره رژيم غذايي

نكاتي در باره رژيم غذايي !
ما اعتقاد داريم كه چنانچه از اين طرف، تسلط شعوري باشد، از آن طرف، مشكل ايجاد نمي شود، چون رعايت اينكه چه چيزي بخوريم و چه چيزي نخوريم، چه چيزي با طبع ما سازگار است و يا سازگار نيست، انرژي زيادي از ما را به خود صرف مي كند ولي اگر تسلط شعوري باشد اين بالانس انجام مي شود و لازم نيست انرژي ذهني مصرف شود كه چه چيزي بخوريم يا نخوريم.
يكي از مشكلات افرادي كه رژيم مي گيرند اين است كه از بابت رعايت آن، انرژي ذهني زيادي مصرف مي كنند. اگر اندكي غذاي بيشتري بخورند دچار عذاب وجدان مي شوند، تشعشع منفي ايجاد مي كنند، بدنشان مسموم مي شود، سوخت و ساز بدنشان ناقص مي شود و چقدر مشكلات از اين بابت براي خود ايجاد مي كنند. اساسا رعايت رژيم غذايي مشكل و همين كه فكرمان مشغول اين قضيه باشد كه چه چيزي بخورم يا نخورم، سبب اختلال در بدن و صرف انرژي ذهني زيادي مي شود.
بنابراين ما اصلا ذهنمان را به چي بخوريم و چي نخوريم نمي دهيم و اين كار را به تسلط شعوري محول مي كنيم كه بالانس را انجام دهد.

توضيحات تكميلي ارتباط شارژ يوني و الكتروني - دوره 6 -
استاد محمد علي طاهري +1

انتظار از حلقه یا انتظار از خود !

تجربه ای بسیار گرانبهاء

یکی از نکات ظریف در زمینه اتصالها و پیگیری و خروجیهای تسهیلات و حلقه ها بحث انتظار است. خیلی وقتها در ارتباطی و اتصالی هستیم و آن را پیگیری میکنیم و انتظار داریم که خروجی ها منطبق با انتظارات و خواسته ها و نیازهای ما باشد که این یکی از بازیها و نکات ظریف است و از طرفی این انتظارات از حلقه ها که منطبق با منافع و نقطه ناظری خویش است به بحث منیت ها و مالکیت ها و عدم تسلیم بر می گردد و وقتی خروجی حلقه منطبق با خواسته ها و نیازهایم یا آن چیزی که مورد نظرمان نباشد آشفته، ناامید، مضطرب و ناآرام می شویم چون خروجی را مغایر با انتظار دیدیم چون منافع شخصیم را در تقابل و تضاد با خروجی مورد انتظار دیدم.

همین تقابل با منافع شخصی و انتظارات شخصی خودش عواقب و بازیهای دیگری دارد و نتیجه اینکه کمتر حلقه ها و یا ارتباطات را پیگیری می کنیم. این هم از ترفندهای شبکه منفی است این هم از ترفندها و بازیهای ذهنی است.
حال بیاییم از نقطه ناظری دیگری به قضیه نگاه کنیم پس از تقابل و تضاد خروجی حلقه با نیازها و انتظارات شخصی خروجیهای خود را در ارتباطات با یکدیگر مقایسه می کنیم حال با چه معیاری و با چه انحراف از معیاری این مقایسه انجام می گیرد خود جای بحث دارد. علی هذا این مقایسه خروجیها ما را وارد بازی جدیدتری می کند بازی همون بازی است اما از یک سطحی به یک سطح دیگر ما را منتقل کرده است ما را از عدم بر آوردن نیازها و انتظارهای خویش از حلقه ها به قیاس و مقایسه و حسرت و نا امیدی ....می کشاند. قدم به قدم این بازی ما را از سطحی به سطحی دیگر می کشاند که اگر در نقطه ای متوجه این بازیها و ترفندهای ذهنی نشویم امکان گذر و ادامه مسیر سخت تر خواهد بود ........

وادی سکوت ..التماس دعا