۱۳۹۲ شهریور ۲۲, جمعه

مقاله کنفرانس خانواده – استاد طاهری -2



ن: اگر اجبارها برداشته شود این ها با نرو افزارهای فطری رفتن  آیا امید هست که از طریق عقل مجازی رفتن عشق را درک کنند   یعنی به وحدت گونه  برسند؟ طبق اصل  نسبیت گرایی همه چی نسبی است و مطلق نداریم  و این موردی و اصل حاکم این نیست  جمعیت آماری غالب بر مبنای اصل عقلانی بوده  پس این آسیب شناسی به ما می گوید اصولا در هر بحثی وارد شویم بر می گردیم به فلسفه خلقت  یعنی تا ندانیم که این جا چی کار می کنیم این را تا ندانیم بقیه تعریف ها رو هواست   هر کسی اگر نداند که این جا چی کار میکند از اون رفتگر تا آن رئی جمهور در آن جایگاه مرتکب خلاف می شود .  و نمی داند از موقعیتش چه جوری استفاده کند  این قضیه موردی نیست فرهنگی می باشد   و این که همه در یک سطح کلان باید به فلسفه وجودی برسیم  یعنی به یک اتفاق نظر برسیم  بعد به یک هویت اولیه انسانی برسیم  الان هویت انسانی معلوم نیست و این که انسان روی کره زمین چی کار می کند  این همه دین و مذهب نتوانسته به انسان هویت دهد. این یک فاجعه بزرگی می باشد   واقعیت این که اگر یک کسی از یک کهکشانی  به انسان نگاه کند می گوید انسان عجب موجود بی هویتی است  و داره این جا چی کار می کند  . ممکی علی ظاهر به جامعه مورپه ها  نگاه کنند  و بگیم اونها دارند تو خودشان میلولن  ولی اونها می دانند که دارند چی گار می کنند  ما نمی دانیم چی می خواهیم  یک مورجی هویت دارد یک زنبور هویت دارد  ما خط گشی فلان بسار اما هویت نداریم .  مورچه می داند چی می خواهد می الان اگر این کار را بکنم و برای زمستانم این کار را بکنم و ماییم که  نمی دانیم چی می خواهیم .
ن : آیا این جهل   تو پوروسه انسان طبیعه ؟
ط: از یک  باید انسان در گیری با این بی هویتی را تجرته می کرده  و وارد یک فاز دیکر می شده  و بعد به هویت می رسیده  و تا حالا دور خودش دویده تا به یک جایی برسد  که به خودش بگه آقا اصلا هویتم جیه ؟ و شاید یک قرن قبل هم می توانسته این سوال را بکند ؟ شاید کو تاهی کرده شاید نکرده باشد  به دلیل اینکه بشر آمار عقل را به نهایت خودش رسانده است .  صرفا از این زاویه به اوج رسیده است هر چی عقل بره بالاتر ظلم هم بیشتر می شود تخلف هم بیشتر می شود  حالا دوره ای است که بفهمد عقل تنها به درد نمی خورد .
ن: چه رابطه ای بین عقل و ظلم است ؟
ط: تا بچه ای عقلش نرسیده می تواند ظلم کند  به محض اینکه عقلش رسید می بینه تا اون دست یک بچه دیگر است آن را از دست بچه می کشد  بعد می گیم چرا این کارو کردی میگه من نکردم  بعد می آید جلو اول سر این و اون کلاه می گذارد بعد سر خدا را کلاه می گذارد .    می آید جلو یک موجود که از دیدگاه ظاهری معصوم و به عقل برسد اولین تخلف آغاز می شود  و با تظاهر عقل اولین تخلف آغاز میشود . چون عقل آن جوید کرز آن سودی برد و تخلف هم می آید  تامین منافع می کند  چرا تخلف رخ می دهد چون هر تخلفی تامین منافع داشته  بنابراین عقل به عبارتی تامین منافع به عبارتی  تخلف .  عامل بالا رفتن تخلف حالا بشر آمده گفته عقل عقل  فکر  کرده حالا قراره چی بشه حالا به یک جایی می رسد علم عقل علم عقل  آقا عقل  و علم فقط عامل تخلف شده فقط رو می آورد به بصیرت  و آن چه که می تواند نجات دهد بشر را بصیرت است .
ن: بصیرت رو کدام پله است؟
ط: رو پله عشق  بصیرت هوش عشق هم خانواده هستند  .آن بصیرت روشن بینی روشن دیدن وضوح هستی . اون هوش می خواهد نه عقل چون عقل مکانیزم را کشف می کند ولی هوش که به پشت صحنه کار دارد.حالا بشریت داره سرش به سنگ می خورد به گل نشسته علمش عقلش این محیط زیستش نمیتواند نفس بکشد . شاید همه این ها این که سرش به سنگ بخورد و خیلی خوب بود آدم قبل از اینکه سرش به سنگ بخورد بیدار شود  و معمولا عام نیست یک عده ای تا سرشون به سنگ نخورد  آدم نمی شوند .و باید بریم  ببینیم  خانواده به هویتش پی برده یا نبرده  بعد می ریم تو می بینیم که هویت عقلانی را بعضی خانواده ها می دانند ولی هویتد بصیزتی را نمیدانند هویت عقلانی این که زندگی چه جوری تامین می شود این را معمولا میدانند . ئپولی هویت کمالی و بصیرتی را نمیدانند چون نمیدانند می آید همان ملاک ها پیدا می شود .ملاک های  واقعیتی و عقلانی پیدا میشود و ملاک های واقعیتی و عقلانی هر جا ایجاب بکند زن مرد را می گذارد کنار می گذارد کنار  و مرد زن را بگذارد کنار می گذارد کنار . و این نفقه و فلان حدو حدود عقلانی و این حقو حقوق عقلانی هویت خانواده را عقلانی می کند . ولی هویت معرفتی این خانواده ندارد هر جا هر کسی منافعس ایجاد کند آن یکی را می گذارد کنار  .مثلا یکی از این چیز هایی که در این قضیه هست بلافاصله عقل حکم می کند که این خانواده ی اون را بگذارد کنار این سعی می کند خانئاده ی او را بگذارد کنار . و هر کسی سعی میکند خانواده خود را بیاورد جلو .بعد یک دفعه ماجرای خواهر زن و خواهر شوهر در یک فزهنگی پیدا می شود . این ها بخاطر این که یک هویت عقلانی بر آن حاکم و عقل هم حکم میکند که شوهره مادرش به آن دسترسی پیدا نکند مبادا نفوذی روی آن پیدا شود .همین که نکنه مادر فلان کنه و رابطه زابطه منفعثی و رابطه منفعتی  عقلانی  . رابطه معرفتی و رابطه عشقی این که همه باشند . و نیزما این فرهنگ را طی کردیم می گه هان پسرم را سوار کولش شدن بردن  و آی دارن ازش کار می کشن و فلان .و رابطه منفعتی . بعد تمام این ها اونجا رابطه عقلانی و هر کسی در جهت تحکیم موضع خودش وارد عمل میشود وقتی این طوری شد   اصل خانواده و اساس خانواده فدا شد و رفت .و به هفته نمی گذارند بکشه و فردای بعد زندگی وارد ماجرا می شوند  خوب این چی آورد اون چی شد چون تعلیم ندیدن خانواده برای چیه  برای هدف رسیدن به تجربه یک وحدت و هدف همبستگی بوده حالا همش منافع بوده خوب حالا بگو ببینم اون چی آورد . شروع می شود و شروع می کنند به دفاعیات از طرف مقابل خودشان این بگه بابا من ماردم اون را آورد اون طوری بوده طرفین باید هر کدام بشن وکیل مدافع یک گروه دیگر وقتی شدن وکیل یک گروه دیگر  یواش یواش دلایل و منطق هاشون دو طرف کافی و نا رسا باشد و میرسه به این جا که آقا اصلن چی می گی وقتی رسید به اینکه آقا اصلن چی می گی  و تمام شد فاتحه آن خانه و خانواده میریزد ابهت ها میریزد احترام ها می ریزد .مسائل از بین میزود و یک کاری هست فرهنگی حالا شما می آیید می بینید فرهنگ پایین تر مسائل بیشتر و به سمت غرب آنها که ازدواج کردن  خانواده ها این طوری نیستن .اصلا تو  غرب این طوری نیست . یا ازدواج منمیکنند که نمیکنند یا اگر ازدواج کردن دیگه پاش  ایستادن .حالا که آمدن واقعا آمدن و این ارتباط و هم بستگی را به چیزی نمی فروشند. بعد دیگه جنگهای قومی و قبیله ای و خانوادگی توش نیست . پس یک کار فرهنگی است  و یک کار ریشه دار فرهنگی باید بیاید اساس ازدواج و خانواده را تعریف کند و هویت تعزیف می شود اگر این رعایت شد شد اگر نشد  به جایی نمی رسد اگر به هویت نرسد فزد تمام و هر کسی برایش خویت یک جور تعزیف می شود آن افریقایی یک در ختی بذار آن جا  و آن به او هویت دهد ول هویت می خواهد .این هویت و اساس خانواده در یک فرم خیلی کمال گرایانه  و از اون جایی که ما تو تفکر عرفان کیهانی خدا محور خدا محور هستیم و ازدواج انگیزه آن قرب الی لله است . این خیلی اهمیت داره  و وقتی میگویند چه میکنید می گوید می خواهم سنت پیامبر را به جا بیاورم می گویند سنت پیامبر چیه  می  آقا منظورم همان سنت اللهی می گن سنت اللهی چیه می گن همان سنت پیامبر است  و همان قرب الی لله است . پس سنت الهی همان قرب الی لله پس تا گفت قرب الی لله می شه عبادت . آن چه  که قرب الی لله است می شه به جا آوردن رسالت بندگی.
وقتی که  بیاید کار شود و  و آن موقع به ازدواج نزدیک شود  آن ازدواج عبادت و قرب الی لله  و میگن این برای رضای خداست و چه طور  می گن خیلی کارا برای رضای خداست  و با یک هم چنین عناوینی به آن نزدیک می شوند  این مسئله  به جای اینکه بگن برای رفع نیاز جنسی و این حرفاست  بحث عبادت  قدرت پیدا کند بحث تقدس زنده می شود  و  الان تقدسی ندارد و الان این را می گوییم که محور اساسی مگر نگفتن سنت اللهی   سنت اللهی یعنی قرب الی لله  و قرب الی لله یعنی عبادت  . یک موضوع جالب دیگر وجود دارد که شما به منزله ی قرب الی لله نزدیک شدی  تسلیم هم هستی  بقیه اش را کی باید بهش برسه طبق آن اصلی که داریم  عامل  آن خدا محور و این خانواده تحت فیض قرار می گیرد . یعنی می شود خدا محور خدا محور . باید ببینیم که چرا خدا این کار را میکند یک جا ما فرد خدا محور داریم  حالا خانواده خدا محور خدا محور پیدا میکنیم حالا این خانواده هویتش  خدا محور خدا محور است . و بعد نگاه عقلانی و قرب الی لله میره کنار  الان انگیزه  که خانواده را نگه داشته یک سری مسائل اجتماعی اون  موقع طرف در یک قربی قرار گرفته که این مسائل را نمی بیند  . این منافع را نمییند و منافع گم می شود و نگاه معرفتی که می آید  اینها گم میشود .  خانواده بی هویت یعنی خانواده بی هویت  و بعد یعنی جامعه بی هویت  و در کل  بشر هویت ندارد  یعنی این مشکل ما نیست  و جوامع متعدد این مشکل را دارند که  یک ذره کمتر هستند . و اونام روزی به این ازدواج روی میآورند که از تفکرات عقلانی بریدن و مستسل هستند . ئلی هنوز اون هدف متعالی نیست ولی یک مرحله از ما بالاترند .
ن: 1:22
ط: شما برای  اینکه بحث معرفتی را دنبال کنید  جهد کردید  برای چی وقت گذاشتید ولی حالا امدیم نشستیم به زور نمی توانیم چیزی خلق کنیم . به زور نمی توانیم پی ببریم به پشت پرده او باید بده .
ن:1:23
ط: چه به منزله تلاش بگیزیم  باز هم  همان است چه به این معنا بگیریم چه به آن معنا بگیریم همان است  ولی این که بگه که من میگیرم و به من واگذار کنید  این ها را .
ن:1:24
ط: د ریک جایی احساس تزکیه کرده احساس  سبکی کرده  احساس شرح صدری کرده   احساس کرده می فهمد احساس کرده  درک کرده یک دفعه بهش تذکر دادند  حتما احساس کرده  که یک چیزی فهمیده بعد بهش می گن حواستو جمع کن  این جا خدا محور خدا محور را فراموش نکن و حالا تذکرشم هست  در عین حال در س برای ما هم هست  میگن یک جا برای شما هم این وضعیت پیش می آید و حالا در مورد کسی نمی تواند حسادتش را خودش کنار بگذارد هر چی زور میزند  یک روز  تحمل می کند و  روز بعد مثل فنر می زند بیرون و بنابراین توی این قضیه که نشانمان دادند  و می گیم من کاری نمی خواهم بکنم هر کاری میخواهید بکنید خودت بکن . این اساس این قضیه است . و توی بحث مذاهب  مانور روی پند و نصیحت   پندو نصیحت اصول که حسادت بده مضمون  چون پایه و اساس نصیحت و پند هزار سال  بشر گفته که آقا دزدی نکن حسادت نکن  هیچ فایده نداشته پس بشر وقتی میآید چند هزار سال تلاش می کند و به نتیجه نی رسد دیگه  آزموده را  آزمودن خطاست ما باید را ه حل  تجدید  نظر بکنیم و ببینیم که اشکال کار کجا بوده  اشکال کار در این بوده که به دستور العمل توجه نکردیم . اون جا گفته که یزکیهم خیلی حرف تو.ش  این درسی که داره می ده برای همه است و این نبوده که پارتی بازی شده باشه  این قضیه خانواده هم که پایه و اساس آن قرب باشه و بعد بیاید  بقیه مسائل ئ تسلیم وارد زندگی شوند این خانواده شامل فیض می شود . و روح القدس در آنها جاری میشود و در بچه ی آنها تاثیر می گذارد .و در مراتب و مراحل زندگی می تواند تاثیر گذار باشد .و اگر انسان این  قدر گرفتار برای اینکه فیضی شامل حال خانواده ها نشده  و این طوری گرفتار در گرفتار به این جا رسیده .این پایه و اساس و مذهب جدید نیست و این نیست که بکیم عرفان کیهانی داره این را بیان می کند . ما اگر از این زاویه نگاه بکنیم اسلام چیزی جدا داشته باشد  . در کاربرد به علت اینکه دقت نکردند و مثلا اینکه می گوییم سنت پیامبر  یعنی چی  ؟ فکر کردند یعنی خود عمل چون پیامبر ازدواج کرده پس هر کسی ازدواج کند دنباله رو همین است .
ن:1:34:29
ط: وقتی بریم تو ئاقعیت حرکت کنیم تمان مسائل واقعیتی را تحت پوشش قرار می دهد  یعنی اکر این 3 اونم تیپ 3  بعد اینها مزح می شود ولی وقتی ماجرا در سظح کمال مطرح می شود  قضایای  واقعیتی به هیچ عنوان دخیل نمی شود و پوشش می دهد . یعنی وقتی زیر مجموعه یک سطح بالایی قرار می گیرد  مسائل واقعیتی نمی تواند اثر گذار باشد .  اصلا عملا هیچ کدام از آنها دخیل نمی شود و اصلا یک اصلی  که زن و شوهر باید شکل هم شوند حتی قیافشون هم باید شبیه هم شوند . چی میشه این طوری می شود وقتی زیر مجموعه بالا قرار می گیرند اون یکتایی اثر می گذارد و تابعه شعور کل می شوند  .  خانواده که  تابع فیض هستند عجیب افکار و عقاید آنها شبیه هم می شوند . به نظر من  با فاز جدیدی که بشر وارد شده امکان دارد که  وارد فاز معرفت جویی شود و فاز عقل شکست می خورد .  عقل راه نا امیدی کی رود            عشق باشد کان طرف با سر رود
حالا بشر داره سزش به سنگ می خورد و داره وارد فاز معرفتی می شود  مسائل یواش یواش می رود به سمتی که این مسائل حادث شود  مخصوصا در عصر ظهورخانواده ارتقا پیدا کند و از این حالت در بیاید  من خودم امید دارم که حل شود . مثلا یک موقعی می بینید که زن و مرد سیاسی بوده باهم ازدواج کردند  حتی همین محوریت  خیلی باعث  نزدیکی بوده وقتی محوریت در سطح بالا قرار می گیرد این خیلی کولاک میکند  اصلا نقایص و کمبود ها به چشم نمی آید این مسائل من بکشم اون بکشه به چشم نمی آید .وقتی یک با هویت یک بی هویت مثبت در منفی منفی می شود . داریم راجبه  خانواده بی هویت صحبت کنیم  این هویت داشته باشه اینم داشته باشه .
ن:در شرایطی غیر از محور او هم تابع فیض شدن ایجاد می شود
ط:  تابع فیض نمی شود بحث نزدیکی و در ک متقابل بیشتر می شود . این وحدت هست خوبه ولی آن چه که داریم راجبه آن صحبت می کنیم  اون نیست . اون فیض که داریم میگیم چیزی که در یک شرایطی حاصل می شود .
ن: در مورد فیض صحبت کنید
ط: آن فیض روح القدس  یک خانوادهای نورانی .فیض یعنی مشمول آگاهی و رحمت شدن  و فیض مشمول معرفت شدن و معرفت در این خانواده  جاری می شود مثلا یکی از چیز هایی که در خانواده انبیا صحبت میشود  موضوعی که در این قوم وضغیت خوبی دارند برمیگردیم به گذشته و این قضیه . معرفت ارثی نیست  به عبارتی  این قضیه بحثی دارد که این خانواده مشمول فیض که می شود  حالا این نطفه هم که تشکیل شود این نطفه در شرایط خوبی  مرکبی را میسازد . چون بحث نطفه شرایط دارد قانون دارد .  پس در واقع ازثی نیست این مسئله  می تواند مشمول فیض شود این اگر ادامه پیدا کند یک قومی مشمول میشود .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر