۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۶, دوشنبه

ملای روم و فرادرمانگری

هوالحق
مولانا در هشتصد سال پیش چنین سروده است:

حکیمیم طبیبیم ز بغداد رسیدیم
بسی علّتیان را ز غم باز خریدیم
سبل های کهن را غم بی سر و بن را
ز رگهاش و ز پی هاش به چنگاله کشیدیم
طبیبان فصیحیم که شاگرد مسیحیم
بسی مرده گرفتیم در و روح دمیدیم
بپرسید از آنها که دیدند نشان ها
که تا شکر بگویند که ما از چه رهیدیم
رسیدند طبیبان ز ره دور غریبان
غریبانه نمودند دوا ها که ندیدیم
سر غصّه بکوبیم غم از خانه بروبیم
همه شاهد و خوبیم همه چون مه عیدیم
طبیبان الهیم ز کس مزد نخواهیم
که ما پاک روانیم نه طمّاع و پلیدیم
مپندار که این نیز هلیله ست و بلیله ست
که این شهره عقاقیر ز فردوس کشیدیم
حکیمان خبیریم که قاروره نگیریم
که ما در تن رنجور چو اندیشه دویدیم
دهان باز مکن هیچ که اغلب همه جغدند
دگر لاف مپرّان که ما باز پریدیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر